آشنایی با صهیونیسم

 

 رابطه صهیونیسم یهودی با یهودیت

در اذهان عمومی صهیونیسم به یهودیان ساکن در اسرائیل و یا یهودیان قائل به عقاید صهیونیستی اطلاق می شود اما با کمی دقت و مطالعه مشخص می شود که کلمه صهیونیسم یک عنوان کلی است و شعب زیادی را شامل می شود.

صهیونیسم یهودی، صهیونیسم مسیحی و صهیونیسم اسلامی سه نوع صهیونیسم هستند که هر یک مبانی عقیدتی و طرفدارانی در سراسر جهان دارند. به عبارت دیگر صهیونیسم که در ابتدا توسط یهودیان پایه گذاری و شناخته شد، با توسعه و گسترش در بین ملل و ادیان جهان هواداران و طرافدارانی پیدا کرد که مهمترین آنها صهیونیسم مسیحی است.

در بعد دیگر مسئله صهیونیسم اسلامی مطرح شد. جهت شناخت بهتر صهیونیسم لازم است هر یک از انواع صهیونیسم به تفکیک مورد بررسی قرار گرفته تفاوت بین مسیحیت با صهیونیسم مسیحی و یهودیت با صهیونیسم یهودی و اسلام با صهیونیسم اسلامی مشخص گردد.

یکی از ادیان الهی، دین یهود یا جهود است که حضرت موسی(ع)از جانب خداوند آن را برای قوم بنی اسرائیل آورد. این دین به نام وی شهرت یافت. واژه «یهودی» که خود منسوب است به «یهود» یکی از فرزندان حضرت یعقوب بعد از حضرت سلیمان و تجزیه بنی اسرائیل، متداول شد.[7]

کتاب آسمانی این دین« تورات»[8] است که بشارت پیامبران بعدی در این کتاب آمده است و قائلان به یهود می دانستند که اعتبار این کتاب تا آمدن پیامبر بعد از سوی خداوند متعال است.

یهودیت مانند همه ادیان الهی از آغاز بر توحید استوار بوده و همه انبیای یهود از حضرت موسی(ع) تا انبیای بعدی با شرک مبارزه کرده اند.

« نام خاص خدا در دین یهود یهوه یعنی باشنده(موجود) است. این نام بسیار احترام دارد و بر زبان آوردن آن حتی از طریق قرائت تورات حرام است بر اثر این تحریم، کسی تلفظ حقیقی آن را نمی داند اما گروهی از محققان برآنند که تلفظ حقیقی آن یهوه است.»[9]

همچنین« یهودیان به نبوت معتقدند و در مورد آن بحث های کلامی گسترده ای دارند. همچنین برای نبوت معنای ویژه ای قائلند که به معنای پیشگویی است و پیامبران بزرگی چون اشعیاه، ارمیا، حزقیال و هوشع به عنوان نبی یعنی پیشگو شهرت دارند.»[10]

این قوم در آغاز قرن12 پیش از میلاد تحت هدایت و رهبری یوشع بن نون که پس از حضرت موسی(ع) به امر خدا رهبر بنی اسرائیل شده بود به شهرهای کنعان، به جز یبوس(اورشلیم) و مناطق ساحلی که در دست کنعانیان بود وارد شدند. بعدها حضرت داود و فرزندش حضرت سلیمان اورسالم را از دست کنعانیان خارج ساخت و آن را اورشالم( در عبری به معنای شهر صلح) نامید و مرکز حکومت خود قرار داد.

پس از حضرت سلیمان سرزمین فلسطین بر اثر اختلافات تقسیم شد و نهایتاً توسط حکومت آشوری ها اداره می گردید که بعداً با حمله بخت النصر این سرزمین از دست یهودیان خارج و آنها به اسارت گرفته شدند.

«سابقه طولانی این قوم، در اتصاف به ویژگیهای ناپسند و انجام رفتارهای خودخواهانه و فتنه جویانه و زبونی و ذلت همراه با کبر و خودبرتربینی و نیز کینه و دشمنی و توطئه نسبت به دیگران و حرص و طمع بیش از حد همه در اندوختن مال و ثروت، حتی از راه های نامشروع و ارتکاب جنایات بیرحمانه و... موجب بروز نفرت و انزجار دیگر اقوام، به ویژه اروپائیان نسبت به این جماعت شد. این امر باعث شد تا غربیان به شیوه های گوناگون در برابر آنها موضع گرفته و گاهی به اذیت و آزار ایشان بپردازند. از سوی دیگر، عکس العمل یهودیان در برابر این رفتارهای ایذائی عبارت بود از: گرایش بیشتر به اخلاق و رفتارهای ناهنجار و عزلت و انزوای بیش تر از جامعه و ابراز شخصیتی مشمئزکننده، که البته همین امر نیز به نوبه خود، ایشان را در موضعی از نفرت مضاعف قرار می داد.»[11]

یهودیان با وجود تعلق به کشورها و فرهنگ های مختلف نوعی صفات و رفتار مشابه دارند که محققان از آن به« اخلاق یهودی» تعبیر می کنند. یعنی ویژگی هایی را این قوم دارا هستند که در همه زمانها و مکانها از آنها مشاهده می شود. محور در این رفتارها معمولاً منافع شخصی و توطئه بر ضد دیگران، کبر و غرور است.

نکته ای که نباید از آن غافل شد این است که منشأ این رفتار و شخصیت و «اخلاق یهودی» کتاب های دینی تحریف شده این قوم یعنی تورات و تلمود و در قرن اخیر پروتکل دانشوران صهیون است. این کتابها شخصیت و« اخلاق یهود» را قالب ریزی کرده اند.

به عنوان نمونه واژه هایی که  برای غیریهودیان به کار رفته نشان می دهد نگاه این کتاب به دیگران، نگاهی تحقیرآمیز و مبتنی بر دشمنیت، کینه و انتقام است. از جمله این تعبیرها، یکی گوئیم به معنای بت پرستان و دیگر واژه«مینیم» به معنای کافر است و مسیحیان را اکیم به معنای دارنده صلیب می نامد.[12]

پرفسور اسرائیل شاهاک یهودی آزاداندیش ضدصهیونیسم می نویسد:

«تلمود، علاوه بر یک رشته اتهامات جنسی رکیک علیه حضرت عیسای مسیح، می گوید که کیفر او در دوزخ این است که در حمامی از مدفوع جوشان افکنده شود.»[13]

بدون تردید این نگرش اهانت آمیز یهودیان نسبت به حضرت عیسی مسیح در بروز احساسات ضدیهودی مسیحیان بی تأثیر نبوده است.

ایشان همچنین در کتاب دیگرشان، سوگمندانه اظهار می کنند:

«اکثر یهودیان اسرائیلی و سایر کشورها تصور می کنند که فقط خودشان موجودات بشری هستند و باید حرفهای آنها را باور کرد، و کفّار عادت به دروغ گویی دارند و این اعتقاد هم از قانون تلمودی به آن ها تلقین شده است.»[14]

بررسی اخلاقیات یهود که منجر به نفرت و انزجار مردم از یهودیان در طول تاریخ بوده نیاز به مجال گسترده ای دارد و ما به ناچار به اشاره ای گذرا در مورد آن بسنده می کنیم.

الف) کشتن عیسای مسیح(ع):[15]

خانم باربارا تاچمن تاریخ نگار یهودی می نویسد: نفرت اروپائیان از یهود، بنا به دلایل دینی و اقتصادی، در جنگ های صلیبی به ظهور رسید. یهود در نظر مسیحیان اروپا، دشمنان عیسای مسیح بوده و قاتل او به شمار می آمدند. به همین جهت توده های مردم، به ویژه در انگلستان، آنها را مورد حمله قرار می دادند و آنان را می کشتند و یا آواره می کردند. عده ای هم که از این حملات جان سالم بدر می بردند، زن و فرزند خود را به دست خویش می کشتند و سپس خودکشی می کردند.[16]

ب) خون آشامی:

از قرون وسطی تا دوران معاصر، یهودیان با این اتهام دست بگریبان بوده و در این باره مشکلات فراوانی را متحمل شده اند. هر زمان در جوامع غیر یهودی کودک یا شخصی مفقود می شد مردم به محله یهودیان حمله ور شده و آن جا را غارت کرده و به آتش می کشیدند و عده ای از آنان را به قتل می رساندند. در توضیح این اتهام باید گفت که یهودیان را به موجب تعلیمات مذهبی، عادت بر این بوده است که در زمان های ویژه، یک انسان غیریهودی مسیحی یا مسلمان را پنهانی کشته و خون او را در تهیه نان فطیر عید پسح و شراب و طعام برای مناسبت های خاص، به کار می بردند.[17]

یهودیان منکر به کارگیری خون انسانها هستند اما این مسئله واقعیت دارد.چون عده ای از یهودیان که از دین خود برگشته اند، نظیر خاخام ابوالعافیه که به اسلام گرویده و خاخام تاوینستون که مسیحی شده به این واقعیت اعتراف کرده اند.

کتاب تلمود برای قربانیان شرایط و ویژگیهای چندی می شمرد که خود این امر صحت و تایید به کارگیری خون انسان برای مراسم خاص توسط یهودیان را ثابت می کند.

ج) نژادپرستی:

اعتقاد یهودیان بر این است که آنها پاک ترین و عالی ترین نژاد بشری هستند و خداوند آنها را سرور همه ملت ها قرار داده. همین اندیشه به نژادی سبب نفرت مردم جهان در اعصار مختلف از این قوم بوده. خاخام شانیا می گوید: «... همه آن چه در جهان است و همه اشیاء به ویژه حیواناتی که به شکل یهودانند( یعنی غیریهود) باید در خدمت یهودیان باشند.»[18]

اعتقاد به برتری نژادی به عنوان یکی از اصلی ترین تعالیم تورات و از بارزترین ممیزات روحی این قوم بوده و هم چون خونی در شریان نظام اعتقادی آنها جاری است.

در تورات آمده: «چون شما قوم مقدسی هستید که به خداوند، خدایتان اختصاص یافته اید، او از بین تمام مردم روی زمین، شما را انتخاب کرده است تا برگزیدگان او باشید.»[19]

د) رباخواری:

آنها جواز این عمل پلید و زشت را از تورات گرفته اند: « وقتی به برادر اسرائیلی خود پول، غذا یا هر چیز دیگری قرض می دهید، از او بهره نگیرید، از یک غریبه می توانید بهره بگیرید، ولی نه از یک اسرائیلی.»[20]

فرهنگ لغت انگلیسی اسکفورد در ارائه یک تعریف جامع از واژه(یهودی) بر سه عنصر تکیه می کند:

1. او یکی از افراد نژاد عبری است.        

2. رباخوار، کسی که معاملات گران انجام می دهد، شخصی که اموال دیگران را بالا می کشد.        3. این واژه به معنای فعل متعدی فریب دادن و تقلب کردن نیز به کار می رود.[21]

معانی و تعابیر فوق چیزی جز بازتاب شخصیت و عملکرد یهودیان در جوامع اروپایی نیست.

جهت رعایت اختصار در بحث، دیگر خصلت های منفی یهود را که سبب نفرت مردم از یهودیان بوده اند ، فقط به ذکر عنوان قناعت می کنیم: بغض و کینه نسبت به دیگران، انزوا و درون گرایی، فعالیت های اقتصادی غیرتولیدی، تجارت برده، رشوه، تجارت در عرصه فحشا، جاسوسی، تحریف کتب آسمانی و...

صهیونیسم، مأخوذ از صهیون به معنای کوه خشک و پرآفتاب، نام تپه ای است در جنوب غربی شهر قدس در سرزمین فلسطین، که در برخی متون دینی یهودیان آمده است که منجی قوم یهود پس از ظهور از همین کوه، قدرت مطلقه فرزندان اسرائیل(حضرت یعقوب(ع)) را بر تمام اقوام و ملل جهان مسلط می سازد. بنابراین صهیونیسم جنبش یهودی است که به دنبال تحقق« دولت یهود» و آموزه های عهد عتیق و به ویژه کتاب فقهی آنان« تلمود» است.[22]

یهودیان که پس از ویرانی اورشلیم در سال 70میلادی توسط رومیان در سراسر جهان پراکنده شدند، با وجود پراکندگی، وحدت دینی و فرهنگی خود را نگاه داشتند و در ملت های دیگر استحاله نشدند. اما در طول تاریخ، به ویژه در کشورهای مسیحی، به عنوان یک اقلیت دینی وگاه نژادی، شکنجه و آزار دیدند و به همین دلیل در طول قرن های دراز، همواره آرزو و وعده بازیافت ارض موعود چنان که موسی آنان را بدان رهبری کرده بود- در خیالشان زده بود. صهیونیسم جدید، صورت گیتیانه(دنیوی) و ملت پرستانه ای از یهودیت اصلی است.[23]

سران صهیونیسم همواره از یهودیت به عنوان یک ابزار، برای تحقق اهداف نژادپرستانه خویش بهره برده و حتی گاه از اظهار بی دینی و الحاد نیز ابایی نداشته اند.

تئودور هرتزل، بنیان گذار صهیونیسم سیاسی به خاخام بزرگ پاریس آشکارا اعلام کرد:

«من در طرح خود، هرگز از هیچ کدام از تعالیم دینی فرمان نمی برم». و در پاسخ به این پرسش که رابطه ات با تورات چگونه است؟ گفت«من اندیشمندی آزادم».[24]

ممکن است این سوال به ذهن برسد که چرا سران صهیونیسم از یهودیت استفاده می کنند در حالی که هیچ اعتقادی به کتاب مقدس این دین ندارند؟ در پاسخ به این تناقض سخن ناتان وینستوک را می آوریم. وی در کتاب خود تحت عنوان صهیونیسم علیه اسرائیل این تناقض آشکار را چنین توضیح می دهد:

« علت اینکه کهنه اندیشی و ارتجاع خاخام ها، اسرائیل را فرا می گیرد این است که عرفان صهیونیستی تنها با توسل به آئین یهود می تواند حالت انجام پیدا کند. اگر مفاهیمی چون«قوم برگزیده» و «سرزمین موعود» را حذف کنید پایه های صهیونیسم فروخواهد ریخت به همین دلیل احزاب مذهبی، قدرت خود را به صورت متناقضی از تبانی و همدستی با صهیونیست ها به دست    می آورند.»[25]

صهیونیسم پس از پیدایش روح تازه یهودستیزی در روسیه تزاری و دیگر کشورهای اروپایی( از جمله قضیه دریفوس[26] در فرانسه) و زیر نفوذ موج جنبش های ناسیونالیست اروپایی در اواخر قرن 19 پدید آمد پیشرو آن یک روزنامه نویس مجارستانی به نام تئودور هرتزل        (1814-1961) بوده است.[27]

هرتزل در کتاب خود«دولت یهودی» یهودیان را به تأسیس یک دولت یهودی دعوت کرد تا یهودیانی که توان و عمق فشارهایی که در کشورهای مختلف بر آنها وارد می شود را ندارند، در آن جا اسکان یابند. وی در کتاب خود چنین استدلال کرد:« در هیچ نقطه دنیا، یهودیان به دلیل تعالیم و دستورهای مذهبی شان، احساس همبستگی با مردم سرزمین هایی که بنا به دلایلی مجبور به زندگی با آنها هستند نمی کنند. تنها راه دوری از آزار دیدن، داشتن یک مملکت با مرزهای معین و مردم و دولتی از خودشان است.»[28]

برخی نویسندگان منتقد صهیونیسم، در تعریف خود، اقدام به تفکیک بدیع نموده اند. ایشان با تفکیک صهیونیسم به دو قسم صهیونیسم مذهبی و صهیونیسم سیاسی معتقدند که صهیونیسم مذهبی، غالباً به وسیله عرفای یهودی بیان شده است و به آرزوی بزرگ«انتظار قائم» یهودیت مربوط        می شود. بر اساس این دیدگاه در هنگام ظهور قائم در آخرالزمان، سلطنت خداوند که«تمام اقوام و قبایل زمین» با او میثاق بسته اند برای تمام بشریت تحقق خواهد یافت.[29]

اما صهیونیسم سیاسی در مقابل صهیونیسم مذهبی واقع شد در واقع هرتزل صهیونیسم را از شکل مذهبی و معنوی آن خارج کرد و به آن شکل و محتوای سیاسی بخشید و صهیونیسم سیاسی به عنوان یک مقوله کاملاً متفاوت از صهیونیسم مذهبی با افکار و هدف هایی کاملاً سیاسی و نه مذهبی پا به عرصه وجود نهاد.[30]

در چشم انداز صهیونیسم سیاسی، یهودیان پیش از هر چیز یک«ملت» شمرده می شوند! بر خلاف صهیونیسم مذهبی، هرتزل اساساً منکر خداوند و لامذهب است. وی حتی با کسانی که یهودیت را به عنوان یک مذهبی در نظر می گیرند، به شدت مبارزه می کند. نگرانی خاطر اصلی هرتزل را نه مذهب بلکه سیاست تشکیل می دهد، بنابراین مسئله صهیونیسم(بازگشت به صهیون) را به گونه ای کاملاً تازه مطرح می سازد.اما هر دو صیهونیسم سیاسی و مذهبی- در تشکیل دولت صهیونیستی نقش داشته اند و بی جهت نیست که می بینم با اینکه از تشکیل دولت صهیونیستی اسرائیل کمتر از یک قرن می گذرد، نظریه پردازی درباره آن به چند قرن قبل برمی گردد. چه بسا افرادی نیز تصمیم به تشکیل دولت یهود گرفتند؛ اما با شکست مواجه شدند.[31]

تبیین جدید دیگری نیز درباره صهیونیسم توسط «عبدالله شهبازی» مؤلف کتاب« زرسالاران یهودی و پارسی و استعمار بریتانیا» مطرح شده است که ذکر آن در این جا خالی از فایده نخواهد بود. وی معتقد است که منشأ صهیونیسم نه به قرن نوزدهم، بلکه به قرن هفده میلادی می رسد.[32] یعنی افراد و کانونهای معینی بوده اند که با هدف از پیش تعیین شده در راستای ایجاد دولت یهودی تلاش       می کردند.

آقای شهبازی می گوید:« توجه کنیم که در سال 1840 یعنی 55سال قبل از انتشار کتاب هرتزل، برخی روزنامه های فرانسوی، آلمانی هدف اقدامات پالمرستون در منطقه خاورمیانه را ایجاد یک« جمهوری یهودی» در فلسطین عنوان کردند. بنابراین نباید آقای هرتزل را جدی گرفت. بنیان گذاران و رهبران واقعی صهیونیسم کانون های معینی بودند و این، بخشی از یک حرکت مزبور بود که از مدتها پیش آغاز شده بود و با مطامع استعماری بریتانیا در قرن19 پیوند تنگاتنگ داشت.»[33]

 

 رابطه مسیحیت و صهیونیسم مسیحی

«مسیحیت یکی از بزرگترین ادیان زنده جهان است که در تقسیم بندی ادیان، در شاخ ادیان غربی یا ادیان نژاد سامی می گنجد. این دین با دو دین هم خانواده اش(یهودیت و اسلام) به واسطه این که اصل خود را به ابراهیم خلیل برمی گردانند، ادیان ابراهیمی خوانده می شوند.

با اینکه مسیحیت در بسیاری از اصول با دو دین دیگر شباهت دارد؛ اما اختلافش با آن دو بسیار بیشتر از تفاوت آن دو دین با همدیگر است. این دین اصولی دارد که با اصول دین دیگر، به طور ریشه ای متفاوت است. مانند تثلیث با این حال در مورد برخی اصول، از جمله دو اصل اساسی مبداء و معاد اختلاف اندکی بین سه دین دیده می شود.»[34]

پیامبر دین مسیحیت عیسی بن مریم صاحب کتاب انجیل است.[35]لازم به یادآوری است که اناجیل چهارگانه موجود در جهان مسیحیت هیچکدام انجیل واقعی حضرت عیسی(ع) نمی باشد بلکه آنها توسط برخی شاگردان حضرت عیسی(ع) و بنا به ادعای برخی توسط افراد ناشناس در قرون بعدی نوشته شده است.[36]

«این دین نیز مانند سایر ادیان دچار تغییر و تحریف شد. اولین نزاعی که در مسیحیت رخ داد، سر مسیح شناسی بود. یک گروه مسیح را پیامبر و مخلوق خدا و نیز انسان می دانستند. این گروه که مسیحیان یهودی الاصل بودند و از پطرس و حواریون پیروی می کردند، عقایدشان بر عهد قدیم و نیز گفته های حضرت عیسی(ع) در اناجیل منطبق بود. گروه دیگر غیریهودیان پیرو«پولس» بودند که به جنبه الهی و فوق بشری حضرت عیسی و این که او خدا بود ولی جسم گرفت تا به صلیب رود و قربانی گناه انسان شود، معتقد بودند. به گفته دانشمندان، اندیشه های پولس با عهد قدیم و گفته های حضرت عیسی(ع) سازگاری ندارد و از جهان شرک آن زمان وارد مسیحیت شده است.»[37]

از آنجایی که عقیده تثلیث یکی از اعتقادات مهم مسیحیان می باشد لازم است پولس و عقاید او به اختصار مورد بررسی قرار گیرد.

حدود سال 40میلادی، شخص یهودی به نام پولس یا شائول به مسیحیت گروید که تاریخ و آموزه های مسیحیت را دگرگون ساخت. وی از فرقه فریسیان بود.[38]

وی از متعصبان یهود بود و در شکنجه و آزار مسیحیان اولیه دست داشت. وی از رئیس کاهنان نامه ای خواست تا به دمشق رفته و مسیحیانی که بدانجا گریخته بودند را به اورشلیم برگرداند. اما به گفته مسیحیان در بین راه حادثه ای رخ داد که زندگی و تاریخ مسیحیت را متحول ساخت.[39]

پولس در این راه با «پطرس شمعون» وصی حضرت عیسی(ع)  مخالفت کرده و با حذف عمل از دین مسیحیت ایمان را به تنهایی کافی دانست. وی توانست بیشتر در بین غیریهودیان نفوذ کرده و برای خود طرفدارانی پیدا کند.

پولس معتقد بود که مسیح خداوندگاری است که  لعنت می شود تا مؤمنین را از تحت لعنت بیرون کشد.[40]

با توجه به این که پولس در روزگار مسیح(ع) به او ایمان نیاورد تا از تعلیماتش بی واسطه استفاده کند، باید پرسید که پولس انجیل را از کدام حواری فراگرفت و انجیلی که بدان اشاره می کرد اساساً چه بود؟[41]

مشاهده می کنیم که چگونه شخصی که با اهداف خاصی وارد مسیحیت شده و از هیچ گونه عصمتی برخوردار نبوده، مسیحیت را تحریف کرده و مردم را به اسم مسیح به گمراهی کشانده است. او به قصد فاسد کردن دین مسیح(ع) تابع دین او شده است. این طریق و روش معروف به روش«دراماتیک» است که شخصی با داشتن تعصبات یهودیت و تهدید و غصب و کشتن شاگردان مسیح(ع) متحول شده و از داعیان اول مسیحیت از بین اتباع حضرت مسیح درآمده است.[42]

تحریفاتی که پولس در این آیین ایجاد کرد به همراه عوامل دیگری که در تغییر اناجیل اربعه مؤثر بودند سبب انحراف دین از مسیر اصلی شده انشعاباتی برای آن ایجاد کرد که امروزه نیز پیروان مسیح در یکی از 3شاخه اصلی این دین یعنی کاتولیک-ارتدکس و پروتستان فعالیت و عبادت      می کنند.

جهت آشنایی با شاخه های دین مسیحیت هر یک به اختصار بیان می شود و مشاهده می شود مسیحیت پروتستان بیشترین زمینه را برای پذیرش عقاید صهیونیستی دارد.

کاتولیسزم: یکی از شاخه های مهم مسیحیت می باشد که بیشترین پیرو را در میان سه شاخه مسیحیت یعنی ارتدکس و پروتستان دارد. کلیسای تاریخی کاتولیک رومی، 66جزوه کتاب مقدس را به عنوان کلام خداوند پذیرفته است. این کلیسا جزوه های آپوکریفا را نیز به عنوان الهام خدا قبول دارد. به علاوه سنت های کلیسا را نیز همپای کتاب مقدس مرجع اقتدار خود می داند.

ارتودوکس: از ریشه یونانی ارتودوکس گرفته شده که به معنی« صاحب عقیده درست» است. این واژه در تعریف باورهای دینی به اصول اعتقادی درست و پیروان آن اطلاق می شود در مقابل اعتقادات هتردوکسوس (دارای عقیده بدعت آمیز) و پیروان آن. از آنجایی که تقریباً همه گروه های مسیحی باورهای دینی خود را درست می داند، مفهوم واژه« اورتودوکس» در یک مور خاص را تنها می توان با بررسی متنی که در آن به کار رفته است تعیین کرد.

پروتستان: شاخه ای از دین مسیحیت است که مبانی آن برای اولین بار توسط«مارتین لوتر» مطرح شد. واژه انگلیسی پروتستان به معنی معترض و مخالف سرسخت است و به این دلیل به پیروان مکتب دینی پروتستانیسم اطلاق می شود که آنها در مقابل شماری از قوانین کلیسای کاتولیک روم ایستادند.

مهمترین تغییری که لوتر ایجاد کرد این بود که فهم حقایق دینی را از انحصار رجال کلیسا خارج ساخت در نتیجه هر فرد مسیحی پروتستان در فهم و استنتاج کتاب مقدس مستقل گردید. از سوی دیگر این مذهب شعار بازگشت به کتاب مقدس را مطرح ساخت.

یکی دیگر از عقاید اشتباه مسیحیان ماجرای به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح توسط یهودیان است.[43] ولی از دیدگاه مسلمانان که عیسی را یکی از بزرگترین پیامبران می دانند، تصلیب مورد ادعا اتفاق نیفتاده و عیسی به هیچ وجه قربانی نشده است.[44]

ظهور مجدد و دولت هزارساله مسیح یکی از عقاید ثابت مسیحیت و یکی از ارکان اصلی ایمان مسیحی است. مسیحیان در این باره بر عباراتی از عهد قدیم و جدید تکیه می کنند از جمله اینکه: سرانجام وقتی مژده انجیل به گوش همه مردم جهان رسید و همه از آن باخبر شدند، آنگاه دنیا به آخر خواهد رسید.[45]

شمار زیادی از مسیحیان بنیادگرا، و از جمله پروتستان ها، این امر را از ارکان اصلی اعتقادات مسیحی خویش به شمار آورده و بر این باورند که اقداماتی باید به دست یهودیان انجام گیرد تا شرایط ظهور مجدد عیسای مسیح و حکومت هزارساله او فراهم آید. آنان تاکید می کنند که عیسای رهایی بخش، در پی ظهور مجدد خویش، پس از پیروزی در جنگ«ارمجدون» بر عرش داود نشسته و به مدت یک هزار سال بر جهان حکومت خواهد کرد.[46]

قوم یهود و ساکنان فلسطین، پیوسته منتظر بودند تا ماشیح ظهور کند و قوم را نجات بخشد.[47]

از مجموع کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان به دست می آید که وعده منجی آخرالزمان امری قطعی بوده است هر چند در کیفیت و جزئیات این امر اختلافی بین این دو با هم و حتی هر دین به تنهایی وجود دارد.

اسقف اکرام لمعی با نگاهی انسانی به مسئله ظهور مسیح و قضیه فلسطین و صهیونیسم می گوید:

انتظار ظهور مسیح از اهم موضوعات انجیل است که هیچ یک از اناجیل خالی از ذکر آن نیست و با آن که همه مسیحیان جهان بدان ایمان دارند، اما در کیفیت و جزئیات این ظهور اختلاف است، این اختلافات، همان حفره و شکافی است که از مجرای آن صهیونیسم رخنه کرده است و به عده ای مسیحیان باورانده است که تشکیل دولت یهودی، یکی از نشانه های ظهور است.[48]

نظر به این که عمده ترین و مؤثرترین ریشه های دینی تأسیس رژیم صهیونیستی، در جنبش «صهیونیسم مسیحی» نهفته و بسیاری از حمایت های بی دریغ و آشکار و پنهانی که در طول       سده های گذشته تا امروز، در کشورهای غربی و به ویژه طی نیم قرن اخیر، در ایالات متحده آمریکا، به عمل آمده است، از همین جا نشأت می گیرد، لازم است که این موضوع، با تأمل بیشتری مورد بررسی واقع شود.

«صهیونیسم مسیحی» عبارت است از: مجموعه ای باورهای دینی که در زمینه تحقق اهداف صهیونیسم، در میان عده ای از مسیحیان، به ویژه رهبران و اتباع کلیسای پروتستانی، شایع شده است.[49]

البته لازم به ذکر است که اصطلاح صهیونیسم مسیحی به معنای وجود پیوندی ضروری میان صهیونیسم و مسیحیت نیست؛ زیرا صهیونیسم مسیحی در شرق وجود ندارد، سهل است، عرب های مسیحی، نخستین دشمنان صهیونیسم در میان عرب های فلسطینی بوده اند. هم چنین دو کلیسای ارتدوکس و کاتولیک، بر اساس دین مسیحیت با صهیونیسم مخالفت می ورزند.

ده ها اندیشمند مسیحی در غرب مسیحی پروتستان نیز وجود دارند که بر مبنای اصول مسیحیت، با صهیونیسم مخالفت می ورزند.[50]

در یک قرن گذشته جریان جدیدی که در بین پروتستانها فوق العاده قدرتمند شده است مکتب نوظهور (مبلغان انجیل) است.

پیروان این مکتب خود را از مبلغان انجیل می دانند و اعتقاد دارند پیروان این مکتب مسیحیان دوباره تولد یافته می باشند که فقط اینان اهل نجات خواهند بود و دیگران هلاک خواهند شد. از ویژگیهای ممتاز پیروان این مکتب اعتقاد راسخ و تعصب خاص به صهیونیسم می باشد و تعصب این مسیحیان به صهیونیسم بیش از صهیونیست های یهودی مقیم اسرائیل و آمریکا می باشد.[51]

مطابق اعتقادات مکتب فوق به وسیله پروتستانها حوادثی باید به وقوع بپیوندد تا مسیح دوباره ظهور نماید و پیروان این مکتب وظیفه دینی دارند برای تسریع در عملی شدن این حوادث کوشش نمایند. به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می شود:

1. یهودیان از سراسر جهان باید به فلسطین آورده شوند و کشور اسرائیل در گستره ای از رودخانه نیل تا رودخانه فرات به وجود آید[52] و یهودیانی که به اسرائیل مهاجرت نمایند اهل نجات خواهند بود.[53]

2. یهودیان باید دو مسجد اقصی و صخره در بیت المقدس را منهدم کنند و به جای این دو مسجد مقدس مسلمانان، معبد بزرگ را بنا کنند.(از سال 1967 تا به حال دو مسجده اقصی و صخره در بیت المقدس بیش از صدبار مورد حمله یهودیان و مسیحیان صیهونیست قرار گرفته است.)[54]

4. روزی که جنگ آرماگدون آغاز شود، تمامی مسیحیان پیرو اعتقادات«علمی نمودن خواسته های مسیح» که مسیحیان دوباره تولد یافته می باشند، مسیح را خواهند دید و توسط یک سفینه عظیم از دنیا به بهشت منتقل می شوند و از آن جا، همراه با مسیح نظاره گر نابودی جهان و عذاب سخت در این جنگ مقدس خواهند بود.[55]

 

5. در جنگ آرماگدون، زمانی که ضدمسیح(دجال) در حال دست یابی به پیروزی است، مسیح همراه مسیحیان دوباره تولد یافته در جهان ظهور خواهد کرد و ضدمسیح را در پایان این جنگ مقدس شکست می دهد و حکومت جهانی خود را با مرکزیت بیت المقدس برپا خواهد ساخت و معبدی که به جای مسجد اقصی و صخره در بیت المقدس- که توسط مسیحیان و یهودیان قبل از آغاز جنگ آرماگدون ساخته شده- محل حکومت جهانی مسیح خواهد بود.[56]

6. دولت صهیونیستی اسرائیل با کمک آمریکا انگلیس مسجده اقصی و مسجده صخره در بیت المقدس را نابود خواهد کرد و معبد بزرگ به دست آنها در این مکان ساخته خواهد شد و این رسالت مقدس به عهده آنها می باشد.[57]

7. این حادثه پس از سال 2000میلادی حتماً اتفاق خواهد افتاد.[58]

8. قبل از آغاز جنگ آرماگوون، رعب و وحشت جامعه آمریکا و اروپا را فرا خواهد گرفت.[59]

9. قبل از ظهور دوباره مسیح، صلح در جهان هیچ معنایی ندارد و مسیحیان برای تسریع، در ظهور مسیح باید مقدمات جنگ آرماگدون و نابودی جهان را فراهم نمایند.[60]

رهبران مذهبی فرقه های پروتستان در ایالات متحده و انگلیس که به این مکتب نوظهور «خواسته های مسیح» اعتقاد دارند، در دهه 1990میلادی اعتقادات یاد شده را بشدت در جامعه آمریکا و اروپا تبلیغ کرده اند و در 10سال گذشته در آمریکا در این زمینه ده ها کتاب منتشر شده فیلمهای گوناگونی به نمایش درآمده اند. که در فصل آتی به توضیح و بررسی آن ها خواهیم پرداخت.

 

رابطه اسلام و صهیونیسم اسلامی

اسلام یکی از ادیان توحیدی و ابراهیمی جهان است. پیروان این دین را مسلمان می نامند. از نظر مسلمانها تمامی پیامبران قابل احترام هستند و آخرین پیامبر حضرت محمد(ص) و صاحب کتاب قرآن است. اسلام در زبان عربی از ریشه(س.ل.م) به معنای گردن نهادن، اطاعت، سر وگوش بر فرمان نهادن است.[61]

طبق نظر مسلمانها دین خدا در اصل و از آدم تا خاتم یکی بوده است و این اصول در قرآن گرد آمده اند. و یهودیت و مسیحیت مشتقاتی از تعالیم ابراهیم(ع) بوده و جزو دین های ابراهیمی به شمار می آیند.

توحید، معاد، نبوت اصولی هستند که همه مسلمانها به آنها اعتقاد دارند که در مذهب شیعه علاوه بر آن سه اصل، عدالت و امامت نیز به عنوان اصول دین مطرح هستند.

«گرچه کلمه اسلام امروز به عنوان دینی در کنار مسیحیت و یهودیت معنا می دهد، اما در هیچ جای قرآن کلمه ادیان که صورت جمع دین است ذکر نشده است و فقط کلمه الدین آمده است که معرفه به ال است.»[62]

«صهیونیسم اسلامی، شعبه نوپدیدی از صهیونیسم جهانی در دل جهان اسلام است که حکم «اسب تروا»ی آن در جهان اسلام را دارد. در واقع آخرین مدل و الگوی صهیونیسم جهانی است که مروجانش مسلمانی هستند که به ظاهر سر بر آستان«اسلامیت» دارند و به باطن دل در گرو «صهیونیسم و استکبار جهانی» و غایات و مطامع آن.

این جریان دفاع از ماهیت و منافع صهیونیسم و استکبار جهانی رژیم اشغالگر قدس و اسرائیل و اسرائیلیات مدرن و صهیونیستی را در هر دو ساحت اندیشه و عمل سیاسی خویش بر خود فرض می داند و این مهم را در پس حجاب و لعابی از خیرخواهی و شبه استدلالهای دینی و اسلامی پنهان ساخته و گاه در این مسیر حتی به قرآن و روایات نیز تمسک می جویند. این جریان را در واقع     می توان مدل« اسلامیزه» شده صهیونیسم تلقی کرد درست بر سیاق«صهیونیسم مسیحی».

از جمله برجسته ترین صهیونیست های مسلمان می توان به«محمدرضا پهلوی»، «انورسادات»، «ملک حسین اردنی»، «صدام حسین» و«ملک حسین» پادشاه مقبور مراکش اشاره کرد.

صهیونیسم اسلامی در جمهوری اسلامی مبتنی بر یک مانیفست دقیق و روشن صهیونیستی است که خطوط کلی و اساسی آن را به راحتی می توان از میان سطور یادداشت ها، مقالات و تحلیل های چهره های شاخص آن استخراج کرد. محکمات مانیفست یا دکترین صهیونیسم اسلامی در ایران را چنین می توان برشمرد:

1. ارائه قرائتی کاملاً سکولار- لیبرال، سازشکارانه، صهیونیستی و تسلیم پذیر ضداسلام (اسلام غیرسیاسی منهای جهاد و مقاومت).

2. به چالش کشیدن امهات و محکمات اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(ره) بویژه سیاست ضدصهیونیستی آن حضرت(ره).

3. ترویج، اشاعه و تبلیغ اسرائیلیات مدرن و صهیونیستی هم چون« ارض موعود» مظلومیت تاریخی یهود، «ماجرای دریفوس»، «یهودستیزی» و خاصه«هولوکاست».

4. اثبات این نظریه که صهیونیسم و یهودیت صهیونیستی هیچ گاه مسئله اسلام و ایران نبوده است.

5. ترویج نگرش ناسیونالیستی به مسئله فلسطین بدان معنی که فلسطین مسئله ما- ایران- نیست و اینکه صهیونیسم صرفاً ایدئولوژی سیاسی مدرن و ناسیونالیستی یهود مظلوم بوده و صرفاً یک موضوع اروپایی است.

6. محدود کردن مسئله فلسطین(برای فلسطینان و نهایتاً به موضو

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 4 مهر 1386برچسب:آشنایی با صهیونیسم, | 14:9 | نويسنده : مصطفی صالحوندی |